محمد تنگستانی
آیا «مهناز افشار» به یک فعال توییتری بدل شده است؟ پاسخ به باور من «یک کلمه است؛ «خیر». صورت مسئله خیلی ساده است و پاسخ آن سادهتر. اما به این خاطر که ملت ایران دوست دارند همه چیز را پیچیده و فلسفی کنند، در حالی که نه فلسفی به جهان نگاه میکنند و نه فلسفه میدانند. ملت ایران حتی بلد نیست به آدمها اجازه بدهد خطا کنند. همه چیز را پیچیده دوست دارند. خب این یک بیماری فرهنگیست.
در حالی که خیلی از اتفاقات مهم در جهان خیلی سادهتر از این حرفهاست. ملت «هیچی ندان فعلی» دوست دارند همه چیز را پیچیده کنند و شبکههای اجتماعی هم به این خاطر که، تریبونی به هر بیسروپایی داده، همه میتوانند ابراز نظر کنند. شبکههای اجتماعی سبب شده است که برخی از توهمها در بین ایرانیان غلظت و عمق بیشتری پیدا کند و همه خود را منتقد و دانا تصور کنند در حالی که حقیقت هیچ جامعهای، این نیست.
خانم افشار با اینکه هنوز با خودش در یک رودربایستی مضحک قرار دارد اما در حال تلاش، برای رسیدن به آن چیزیست که سانسور در دهههایی که در ایران فعالیت داشته از او گرفته است. اینکه یک بازیگر مانند مابقی آدمها درشبکههای اجتماعی با مخاطبش ارتباط یا فعالیت داشته باشد ابتداییترین اتفاق بعد از حضور در شبکههای اجتماعیست. وقتی کسی در مکان یا جایی حضور دارد، بدون تردید حضورش به این خاطر نیست که مانند مجسمه «آیتالله موسی شبیری زنجانی» فقط باشد و حالا گاهی هم حرفی بزند.
اینکه خانم افشار بعد از مهاجرت به خارج از ایران، فعالیتش، نسبت به زمان حضورش در ایران، بیشتر شده است دو علت عمده دارد.
:علت یکم
در حال حاضر این بازیگر سینما، برای نوشتن و یا بیان اظهارنظر نیازی به پاسخگویی به مقامات امنیتی، امنیتی_فرهنگی و قضایی ندارد. در کشوری زندگی میکند که میتواند لباس زیر بالاترین مقام سیاسی کشور را پاپیون کرده و به گردنش آویزان کند و کسی نگوید چرا. یعنی دارد «آزادی بیان» را مزه میکند. هم شگفتزده است و هم میخواهد خود واقعیاش را فریاد بزند و این به باور من خیلی، شیرین و قشنگ و لذت بخش است. کیست که از آزادی بیان لذت نبرد؟ قاعدتا همه « آزادی بیان» را دوست دارند. اما آن «همهای» که آزادی بیان را دوست دارند، آن آزادی را فقط برای خودشان میخواهند و گمان میکنند این خانم را باید قضاوت کنند در حالی که نمیدانند فریب سیستم امنیتی ایران را خوردهاند و حداقل در این مورد در زمین امنیتی جمهوری اسلامی در حال بازیگری هستند. بدون تردید سیستم امنیتی و فرهنگی ایران نمیخواهد کسی که در باشگاه آنها بازی کرده و پا به توپ بوده، برایش هزینه کردهاند را مفت و راحت از دست بدهد. در نتیجه حالا که این خانم تصمیم گرفته در باشگاه اصلاحطلبان نباشد و مستقل و انفرادی بازی کند را خراب میکنند، چرا که هزینه کردهاند و الخ. شما ناخواسته «کارگران» این تخریب هستید. همه سیستمهای سیاسی و امنیتی به دنبال منافع سیاسی و اقتصادی خودشان هستند. از سیاست و اقتصاد که نتیجه آن «قدرت» است در جهان چیزی با اهمیتتر وجود ندارد. حرف سیستم امنیتی_فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در خصوص خانم افشار این است؛ ما بزرگت کردیم، معروفت کردیم، اجازه بازی به تو دادیم نمک خوردی و نمکدان شکستی پس هر چیزی که به تو دادهایم را، پس خواهیم گرفت. به واسطه روزنامهنویسها و هنرمندان، سایبریها و الخ شروع به تخریب او میکنند، ملت «همه چیزدان» هم که وقتی میبینند یکی وسط قرار گرفته و فلانی و بهمانی هم توییت کردهاند برای اینکه از بازی عقب نمانند شروع به اظهار نظرهایی بیربط میکنند بدون اینکه به چیستی موضوع فکر کرده باشند.
علت دوم:
اینکه اغلب هنرمندان ایرانی، در همه حوزههای هنری، خود را «تافته جدا بافته» و «تخم حسن کبابی» میدانند و هنوز در توهم مراد و مریدی هستند و گمان میکنند باید از رودررویی با مردم پرهیز کنند اتفاقی و تصوری اشتباه است و اصلا خوب نیست.
جدا از موضوع سانسور و نبود آزادی بیانی که در ایران وجود دارد که به محض اینکه هنرمندی اظهار نظری برخلاف خواست حکومت و یا منافع اصلاحطلبان بیان میکند باید به مراکز امنیتی و قضایی مراجعه کند که سبب شده هنرمندان منفعت طلب و قورباغه صفت بشوند. یک مشکل اساسی فرهنگی هم وجود دارد، هنرمندان ایرانی، نویسندگان، خوانندگان، موزیسنها، بازیگران و الخ به دلیل یک عقبه فرهنگی، که در سالهای گذشته بارها در مقالات و مقدمه گفتوگوهایی که با این اهالی داشتهام به کرات به آن پرداختهام، این توهم را دارند که پیامبران جامعه هستند و باید فقط خطابه کنند و یا در بزنگاههای سیاسی خیلی نرم و آرام به نفع جیب خودشان یا بخشی از سیستم سیاسی و در خدمت قدرت، قدم بردارند که خود خانم افشار هم بخشی از این جماعت بوده که در ادامه به آن خواهم پرداخت. حالا یکی از همان جماعت به این دلیل که دیگر «سایه امنیتیها» بر سرش نیست میخواهد برخلاف این عرفِ اشتباه، عمل کند. عدهای او را به تمسخر میگیرند. اتفاقا این خیلی خوب است که یک نفر در گذشت زمان به اشتباهاتش پیبرده است و میخواهد «خودش» باشد. به باور من باید به «خود» بودن و «خود» شدن آدمها احترام بگذاریم. این خیلی لذت بخش است که یک هنرمند با مردمش راحت حرف بزند، کامنت بگذارد و پاسخ مردم را به راحتی بدهد.
آیا مهناز افشار آدم خوبیست؟
از آنجایی که توهم توطئه داریم و ملت بیماری هستیم و همه چیز را پیچیده دوست داریم، شاید این تصور ایجاد شده باشد که میخواهم تلاش کنم تا خانم افشار را آدمی معقول، درستکار و پاک جلوه دهم. اولا که تمام این سه صفت «معقول»، «درستکار» و «پاک» صفتهایی نسبیست و در مکانها و جمعهای مختلف تعاریف و ظرفهای مختلفی دارند. دوما اهل این چیزها نیستم. اما پاسخ به پرسشی که احتمالا تا به اینجا برای شما ایجاد شده است؛ خیر است. خیر به باور من «مهناز افشار» هنرمندی مردمی و متعهد نیست. کسی که در سیستم هنری ایران آن هم به عنوان یک ستاره سالها کار کرده باشد بدون تردید منافع سیاسی سیستم قدرت را تامین کرده است یا حداقل به سانسوری که به نفع منافع حکومتی مستبد است تن داده و این یعنی هم صدایی با سانسور در نتیجه خانم افشار تا به امروز، برای من هیچ فرقی با افراد قورباغه صفتی مانند «شهاب حسینی»، «نوید محمدزاده»، «سحر قریشی»، «بهاره رهنما» و الخ ندارد. اما در حال رشد و تغییر است. دارد آزادی بیان و راحت بودن با مردم را تجربه میکند. دارد تغییر میکند و این تغییر برای من قابل احترام است. کیست که بگوید من تا کنون در زندگیام اشتباه نکردهام؟ خود من به شخصه حداقل درچند سال گذشته بیش از ۲۰ مصاحبه یا مقاله داشتهام که بخشی از گفتههایم در مقالات یا افراد انتخاب شده برای مصاحبه اشتباهی بودهاند. اما خب خانم افشار تا کنون نگفتهاند و از سانسورهایی که در سینمای ایران وجود دارد حرف نزده است که میتواند علتی داشته باشد.
پس چرا بیخود وقت ما را گرفتی و این یادداشت را نوشتی؟
تفکرات اصلاحطلبی بنجلترین نحوه فکری در ایران است. نه تنها بنجل بلکه مخربتر از تفکرات راست افراطیست. بارها اشاره کردهام که تکلیف من با افراطیها مشخص است. آنها کمر به قتل فرهنگ بستهاند و با جهان مشکل دارند و جنگطلب هستند. اما اصلاحطلبها؛ در بستهبندیهایی شیک و چشمنواز بدون اینکه مردم بدانند آن کالای فرهنگیِ وازده را در بستهبندیهای شیک و مدرن و به ظاهر جهانی به مردم عرضه کردهاند، مهمترین کالای بنجل فرهنگیشان زنده یاد داریوش شایگان بود. چطور میشود از کسی که در آن فضای هنری و فکری رشد و ستاره شده است انتظار داشت یک شبه تغییر کند. چیزی که باید یاد بگیریم این است که به آدمها اجازه دهیم تغییر کنند و بعد از تغییر آنها را مجددا گزینش کنیم تا ببینم میخواهیم دوست یا مخاطب آنها باشیم یا نه. حالا شاید بگویید خب اگر«سید محمد خاتمی» هم تغییر کرد باید به او، این فرصت را داد؟ پاسخ باز هم «خیر» است. آقای خاتمی و امثال ایشان در سیستم قدرت بودهاند. نفس قدرت، جنایت است در نتیجه دست آقایان به خون مردم آغشته است. دستی که به خون آغشته است با هیچ آبی پاک نمیشود. سیدمحمد خاتمی در به بیراهه کشیدن سلیقه مخاطب هنری و گمراه کردن هنرمندان واقعی و خاموش کردن صداهای متعهد، با نابود کردن مجلههای معیار و ایجاد زنجیره اصلاحطلبی در کشور بزرگترین جنایت را در تاریخ معاصر مرتکب شده است. خانم افشار شاید با سکوتش مثلا در باره حجاب اجباری، زمانی که در ایران بودند و یا تن دادن به سانسور در به بیراهه کشیده شدن فرهنگ مردمی سهم داشته باشد اما خودش قربانی یک سیستم است. قربانیای که به سندروم استکهلم دچار نشده، خود این خانم مستقیما عامل نبوده است. حالا به هر دلیلی که به من و شما ارتباطی ندارد تصمیم گرفته است از ایران مهاجرت کند و بر اساس شواهد در حال تلاش برای تغییر و پیشرفت است. به باور من به جای قضاوت و تمسخر باید کمکش کرد. یکی از مشکلات مخالفان جمهوری اسلامی این است که بلد نیستند، یار گیری کنند. هرکسی که از ابتدا با آنها بوده باشد، حالا هرکه میخواهد باشد و هر فکر و اندیشه چرندی که میخواهد داشته باشد، خوب است و نمیتوانند افراد جدید را جذب کنند. بیشتر دافعه دارند. خانم افشار یکی از صدها هنرمندیست که از بدنه فکری جمهوری اسلامی، حداقل تا به جدا شده است. یک نمونه است برای اینکه بتوانیم کمکش کنیم که به بخشی از ما بدل شود و به قدرت خود بیافزاییم.
خب حالا چه کمکی از مخاطب ساخته است
بهترین کمکی که میتوان کرد این است که ملت «همه چیزدان» و «منتقد» و «فعال» سرشان را از لباس این خانم در بیاورند. این خانم بازیگر تواناییست اما فیلسوف یا روشنفکر نیست. در یک بستر بیمار و سانسور زده متولد شده است. در سینمایی کاملا دولتی و سیاسی و غیر مستقل رشد کرده. با سانسور هم راستا بوده اما هم صدایی نکرده است، مثلا مانند فلان بازیگر سینما افتخارش چادر نبوده و یا مانند فلان بازیگر دیگر پنجه به زری امامزادهای نکشیده است. در نقطهای از زندگیاش تصمیم میگیرد مهاجرت کند و تن به چیزی که او را محدود کرده، ندهد. بیرون از ایران امکان این را دارد که وارد سینمای جهان یا اروپا شود و ایفای نقش کند. مهمترین اصل برای بازیگری فن بیان است. با توجه به شناختی که از جامعه ایران داریم، سیستم آموزشی در جمهوری اسلامی هیچ کدام از ما را طوری تربیت نکرده است که نسبت به زبان غیر فارسی تسلط داشته باشیم، بماند که خیلیها همان زبان فارسی را هم نمیدانند. حالا به آن چند درصدیهایی که از مابهتران بودند و کلاس رفته و الخ کاری ندارم، از کف خیابان و بازار حرف میزنم، این خانم دارد تلاش میکند نسبت به زبان غیرفارسی مسلط شود. کدام یک از آنهایی که لهجه، انگلیسی حرف زدن این خانم را مسخره کرده و یا میکنند میتوانند نیم ساعت، در ۲۴ ساعت که یک شبانهروز محسوب میشود، نیازهای اولیه زندگی خود را به زبان انگلیسی با هر لحن و لهجهای به دیگری که فارسی زبان نیست منتقل کنند؟ اصغرفرهادیِ سینمای ایران، که اغلب فیلمهایش را با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ساخته، تن به سانسور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داده و میدهد و دقیقا ایدئولوژیهای جمهوری اسلامی را در فیلمهایش پیاده و فرهنگ انقلابی جمهوری اسلامی را صادر میکند و سینهچاک تفکرات اصلاحطلبیست و یک بار در اعتراضات مردمی کنار مردم گرسنه و پاپتی جامعه نبوده و کارگردان نامدار سینمای بیچاره ایران است، دو کلمه انگلیسی یا فرانسه بلد نیست صحبت کند و همیشه با مترجم اینجا و آنجا میرود که هیچ، در پاریس به تنهایی حتی با زبان اشاره نمیتواند یک بطری آبمعدنی خریداری کند. بدون «معصومه لاهیجی»، مترجم، حتی نمیتواند با عوامل فیلمش ارتباط برقرار کند. تا به حال به این فکر کردهاید چرا او را مورد تمسخر قرار ندادهاید؟ پاسخاش روشن است؛ چون جمهوری اسلامی نخواسته است.
بازیگرانی که هنوز سینهچاک دولت «حسنروحانی» هستند و اعتراضات اخیر در ایران را به صورت خودجوش اغتشاش خواندند و هم صدا با حکومت هستند کدامشان میتوانند در یک فستیوال در اروپا دو کلمه در مورد جایزهای که گرفته یا نگرفتهاند حرف بزنند؟اصلا جایزه در سرشان بخورد، در مورد خوب بودن غذایی که در هتل خوردهاند حرف بزنند؟ حالا یک نفر پیدا شده که احتمالا به اشباهاتش پیبرده و دارد تلاش میکند، چرا باید مورد تمسخر قرار بگیرد؟ چرا باید در زمین جمهوری اسلامی بازی کنید و همت به تخریب و عقیم کردنش داشته باشید؟
چرا مهناز افشار حجابش را بر نمیدارد
بدون تردید سینهچاکان فرهادی، حسینی، محمدزاده و اصلاحطلبان الان خودشان را پاره میکنند و میخواهند مچ گیری کنند. حتما خواهند گفت؛ اگر تحلیل و گفتههایت درست است و دارد تغییر میکند چرا حجابش را برنمیدارد؟ پاسخ یک جمله روشن و شفاف است؛ خب به من و شما چه ارتباطی دارد. درست است که ما با حجاب اجباری مخالفیم اما قرار نیست حجاب اختیاری را هم ممنوع کنیم. خانم افشار میتواند تا آخر عمر هم حجابش را رعایت کند. یکی دیگر از مشکلات برخی از «همهچیزدانهای» ایرانی، فرقی هم نمیکند اصلاحطلب باشند یا برانداز و اصولگرا، این است که میخواهند هنرمند، نویسنده، کارتونیست، موزیسین، خواننده و الخ مانند خودشان باشد، همین که کمی از شبیه آنها بودن فاصله گرفت سریع محکومش میکنند.
خیانت نکنید
از طرفی عدهای شکمسیر و بیشعور در ایران نشستهاند و میگویند هنرمندی که از ایران خارج شد، دیگر مرده است. به باور من این جماعت بیشعورترین آدمها از جمعیت تقریبی ۸۵ میلیونی ایران هستند. اولا هنرمندی که از ایران خارج شود تازه کارش شروع میشود و بعد از چند سال میفهمد که باید دغدغهای جهانی پیدا کند و با جهان صلح کند. یعنی تازه به یک هنرجو تبدیل میشود. بعد تازه باید شروع کند به بدون سانسور و خودسانسوری حرف زدن و با هنر بدون سانسور آشنا شود. بعد نسبت به زبان تسلط پیدا کند تا بتواند وارد مارکت جهانی شود. «مهناز افشار» در حال تربیت خود است. میتوانید در این مسیر به جای بازی در زمین امنیتی_فرهنگی جمهوری اسلامی کنارش باشید. به او کمک و تشویقش کنید تا در آینده علاوه بر «شهره آغداشلو»، «گلشیفته فراهانی» و الخ بازیگر دیگری در سینمای جهان داشته باشیم و از بازیاش لذت ببریم. اینکه در زمین جمهوری اسلامی در حال بازی هستید و بدون تردید کمر به عقیم کردن این نطفه بستهاید ضرری به خود و هنر ایران نخواهید رساند، یعنی همتی بیخطر است. اما بدون تردید در حال خیانت به فردی هستید که میتواند پیشرفت کند و موفق باشد.
میگویید بیرون از ایران بازیگر نداریم، برخلاف شما من میگویم داریم فقط کافیست به آنها فرصت داد و به جای تخریب کمکشان کرد. این جماعت خودشان قربانی سیستمی هستند که برای باقی ماندن در راس قدرت هرکاری کردهاند. اغلب هنرمندان در «آکواریوم ایران» رشد کردهاند و وقتی وارد دریاچه و یا دریایی میشوند برای مدتها گیج و گماند.
آیا مهناز افشاز از ماست؟ باز هم خیر
تا به امروز، عملکرد رفتاری «مهناز افشار» به شکلی نبوده که بتوانم بنویسم؛ از ماست. اما میتواند یکی از ما، مردم، باشد. به شرط اینکه به جای حمله و تخریب از او استقبال کنیم و کمکش کنیم. بدون تردید اگر مثل اغلب هنرمندان جمهوری اسلامی مدعی شود «سیاسی نیست» گزافهگویی کرده و چاخان گفته است. جدا از اینکه هنر رخدادی اجتماعیست و سیاست بخشی از کنشهای یک اجتماعست. این خانم زمانی که در ایران بوده در انتخابات ریاستجمهوری، «حسن روحانی»، و دیگر رخدادهای سیاسی فعالیت کرده است. از زمانی که از ایران خارج شده است به هزار و یک دلیل سیستم امنیتی، اطلاعاتی، سایبریها و سیستم قضایی نسبت به رفتارها و کنشهایش در شبکههای اجتماعی واکنش نشان دادهاند. یعنی برایشان اهمیت دارد مجدد او را به سمت خود بکشانند. خانم افشار تا به امروز، از بعد از خروج از ایران، یک مصاحبه بیشتر نداشتهاند، گفتوگو با «سینا ولیالله» در برنامه چندشنبه با سینا، که در مورد برنامه سرگرمی «پرشین گات تلنت» بوده است. یعنی هنوز مواضع خودشان را به شکل جزئی و دقیق مشخص نکردهاند. از توییتها، پستهای اینستاگرامی و الخ میتوان فهمید که مدافع حقوق زن، برابری جنسیتی، ورود زنان به ورزشگاهها، برابری قومی و الخ هستند اما خب جمهوری اسلامی هم مدعی است همه اینها را دارد و جهان باید از او الگوبرداری کند. این عدم شفافیت میتواند دو علت داشته باشد.
علت اول؛ خانم افشار هنوز با خودش کنار نیامده، همانطور که در ابتدا نوشتم با خودشان در یک رودربایستی مضحک قرار دارند. اطمینان ندارد که میتواند در سینمای غیرفارسی زبان یا حتی یکی از شبکههای ایرانی مستقل خارج از کشور فعالیت خوبی داشته باشد یا نه، برای همین ترجیح میدهد محافظهکارانه رفتار کنند. شاید بعد از ۱۴۰۰ اتفاقی بیافتد و اگر موفق به حیات هنری در خارج از ایران نشد و فضا سیاسی_امنیتی کمی تغییر کرد به کشور باز گردد و الخ.
علت دوم؛ به این دلیل که خانم افشار نسبت به فشارهای امنیتی که بر ایشان وجود دارد، تا کنون شفاف صحبت نکردهاند. در نتیجه ما از بخش واقعی ماجرا بیخبر هستیم. یعنی از تهدیدها، فشارهای امنیتی_روانیای که بر این بازیگر وارد شده است، بیخبریم. در نتیجه به باور من تنها کاری که باید انجام داد، این است: به جای تخریب به این خانم فرصت موفقیت داد.