محمد تنگستانی
بعد از اینکه «دونالد ترامپ» رئیس جمهوری آمریکا، توییتر را به عنوان تریبون تبلیغی و بعد پیامرسانی برای انتشار تصمیمات و دعواهای سیاسی خود انتخاب کرد و دیگر سیاستمدارن جهان خواسته و ناخواسته مجبور به پاسخگویی به آقای ترامپ در توییتر شدند، این شبکه اجتماعی در جهان رسمیت جذابی برای مردم و رسانهها پیدا کرد. ما به عنوان یک کاربر فعال یا کاربر حاضر در این شبکه اجتماعی روزانه اخبار، اطلاعات و دعواهایی را مشاهده و در آن شرکت میکنیم که رابطه مستقیمی با جهان و جامعه امروزمان دارد.
در این یادداشت به تقابل خانوادهای که طی سالیان گذشته خود را «دادخواه» معرفی کرده است و برخلاف انتظار و خواست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی هرگز تن به فعالیت سیاسی ندادهاند با رفتار متجاوزانه از سوی قشر اصلاحطلب میپردازم. با توجه به سابقهام در مبارزه و مخالفت با تفکرات اصلاحطلبی حتما میگویید شمشیر را از رو بستهام و همه اصلاحطلبها را در یک کاسه گذاشتهام. واقعیت هم همین است. به باور من همه اصلاحطلبها از یک قماشاند و اصلاحطلب بد و خوب نداریم، همه یک بو میدهند و آن بو، بوی استفراغ و کثافت است که از سرطان برای ایران و ایرانیان بدتر است. موضوع این یادداشت پیامیست که «مهدی محمودیان» فعال اصلاحطلب به «مریم کریمبیگی» ، دادخواه خون برادرش مصطفی، داده است. در این یادداشت به نشانهشناسی و سیاستی که همه اصلاحطلبها در رفتارهای اجتماعی و سیاسی آن را پیشه میکنند، پرداختهام. اگر در جریان ماجرا نیستید پیامهای شخصیای که توسط مهدی محمودیان منتشر شده است و کل ماجرا از آن شروع شده است را بخوانید:
اصلاحطلبها مانند جورابی میمانند که بنا به دلایل مختلف روزها و هفتهها «پا» را فریب دادهاند و برخلاف انتظار مصرف کننده یعنی مردم به جای محافظت به ضرر پا و سلامتی فرد رفتار کردهاند و حالا به دلیل آگاهی فرد از چیستی بهداشت و سلامت بدن، باید به سطل زباله انداخته شوند. تاکتیک رفتاری همه اصلاحطلبها از یک شابلون مقوایی الگوبرداری شده است. در ماجرای توهین به «مریم کریم بیگی » و چرندیاتی که محمودیان گفته بود و بعد دفاع احمقانهای که «عماد بهاور» از او کرد، که به خاطر واکنش کاربران در توییتر مجبور به حذف آن شد و الخ یک نکته با اهمیت وجود دارد.
اصلاحطلبها که مایه ننگ جامعه مدنی و دشمن بدنه فعال جامعه ایران هستند دوزیستاند به این معنا که اصلاحطلبها عادت به رکگویی، صراحت در رفتار و عمومی بیان کردن نظرشان ندارند. همه اصلاحطلبها «قورباغه» صفتاند و وسطباز. این عدم صراحت و شهامت در بیان افکارشان مخصوصا در این مورد، از طرف خودشان اخلاق و حرمت معنی میشود که جعل مرکب و ریایی بیش نیست. اینکه رفتار یا نظری را به صورت شخصی یعنی در خفا بیان کنی و شهامت عمومی بیان کردنش را نداشته باشی دو دلیل عمده میتواند داشته باشد.
دلیل اول عدم آگاهی از اینکه همه چیز به آنها ارتباطی ندارد و دلیل دوم این است که گمان میکنند هر اتفاق و کنش سیاسی باید باب میل و خواست آنها باشد. اگر جامعه مدنی و بدنه فعال در حرکتهای مردمی و پرسشگر هنوز در بیهوشی به سر میبرد و این جماعت مفتخور، یکهتاز بودند قابل درک بود اما در روزگاری که همه آنها مقابل مردم هستند و به قول معروف دستشان برای مردم رو شده است اگر میخواهند حداقل در معادلات رفتاری به بقای «خوکمنشانه» خود ادامه بدهند باید استراتژی خود را عوض کنند. به موضوع محمودیان و مریم کریم بیگی باز میگردم؛ بعد از صدور حکم عدم بازگشت «شهناز اکملی»، مادر مصطفی و مریم کریم بیگی به زندان، محمودیان با ارسال یکی از توییتهایی که مریم کریمبیگی ماهها پیش منتشر کرده بود در خفا لیچاری به مریم کریم بیگی میگوید، چرا؟ به این خاطر که فکر میکند، میکنند، باید در همه چیز اظهار نظر کنند و از آزادی غیرخودیها ناراحت میشوند و گمان میکنند فقط اطلاحطلبها هستند که باید مشمول همه چیز حتی زندگی و نفسکشیدن بشوند. این رفتار محمودیان طبق روال و رفتاری است که در بالا به آن اشاره کردم، اما این بار محمودیان زمین سفتی را برای شاشیدن انتخاب کرده است. این زمین سفت «مریم کریمبیگی» دختریست که در نوجوانی برادرش با تیر مستقیم نیروهای جمهوری اسلامی کشته شد و از همان زمان در کنار مادر و پدرش دادخواه خون برادر بوده است. فردی خودساخته، جسور، موقعیت سنج و در برخورد با نیروهای امنیتی و سیستم امنیتی ایران، با رجوع به سابقه رفتاریاش و انعکاس آن در رسانهها، ما او را شجاع تعریف میکنیم. جامعه شناسی خوانده و در سالهای گذشته برخلاف انتظاری که سیستم امنیتی جمهوری اسلامی داشت نه خودش و نه مادرش به یک فعال سیاسی فیک بدل نشدهاند.
یکی از تاکتیکهای امنیتی و رفتاری جمهوری اسلامی پرورش و پروار کردن فعالین فیک سیاسی است. به چه شکل؟ به این صورت که فرد یا افرادی که هیچگونه سواد و منش و خط فکری قطوری ندارند را بازداشت و روانه زندان میکند. ما به عنوان فعال رسانهای، فعال اجتماعی و الخ شروع به حمایت از فرد بازداشت شده میکنیم. نام این فرد در شبکههای اجتماعی و رسانهها به خاطر حمایت به هشتگ و ترند و الخ بدل میشود و بعد از چشم بهم زدنی جمهوری اسلامی برای خودش دشمنی ساخته که هیچ هویت، کارنامه، سواد، استقلال حتی شعور مبارزه را ندارد. بعد آن فرد آزاد میشود و با توجه به نکات بالا در شبکههای اجتماعی شروع به فعالیت گستردهتری میکند که هیچ پشتوانه فکری و سوادی ندارد. اما این تاکتیک در مورد «شهناز اکملی» و دخترش «مریم کریمبیگی» هیچ وقت اجرایی نشد. این خانواده از ابتدا یک حرف داشتند، و آن دادخواهی بود.
بعد از شاشیدن محمودیان، «کریمبیگی» بدون اشاره به اسم فرد هتاک و مزاحم در توییتی نوشت: «تمام دیشب رو نتونستم بخوابم، این حجم از بیرحمی جماعتی که نام اصلاحطلب بر خود گذاشتند تمام وجودم رو لرزوند، فعال شناخته شده اصلاحات توییت چند ماه پیش مرا که نوشتم مادر در زندان جا نشد، فرستاده و متلک بارانم کرد که«از زیر لحاف» به ما اصلاح طلبان زخم می زنید فعلا که مادر شما هم جا نشده توی زندان اما آقا برادرم سینه قبرستان خوابیده نه زیر لحاف. تماما با ادب جوابش را دادم. با ایموجی و گل و احترام و او فقط حمله کرد که چرا به اصلاح طلبان شمشیر می زنید؟ کدام شمشیر آقا؟ شما که انقدر روحتان لطیف است و تحمل یک نقد ساده را ندارید پس چطور به ریشهری و دری نجفآبادی و مصطفی پورمحمدی و کسانی که راستی راستی گردن زدند و سر بر دار بردند با شور و شعف رای دادید؟»
ماجرا با حفظ حریم و حرمت خصوصی بودن گفتههای رد و بدل شده، عمومی شد. تا جایی که مهدی محمودیان خودش در خطاب به یکی از دوستانش، عماد بهاور، به صورت عمومی نوشت که منظور کریمبیگی او بوده است. «مریم کریم بیگی» در توییت خود نوشته بود؛ « تمام دیشب رو نتونستم بخوابم، تمام وجودم رو لرزوند» این یعنی از لحاظ روانی این دختر که از نوجوانی دادخواه خون برادر خود بوده مورد آزار قرار گرفته و مهدی محمودیان توییتش را خوانده و حالا آمده در یک کامنت به دوست و هم کاسه خود «عماد بهاور» دارد میگوید: آن شخصی که این دختر را مورد آزار قرار داده من بودم و در انتها یک ایموجی لبخند هم میگذارد که در نشانهشناسی تصویر به معنی رضایت است و کوچکترین نشانهای از ندامت در آن وجود ندارد.
حالا به ابتدای این یادداشت باز گردیم و به نکته دوم رفتاری اصلاحطلبها بپردازیم؛مشکل اول رفتاریشان عدم رکگویی، صراحت در رفتار و عدم بیان عمومی نظراتشان بود.
اما مشکل دوم:
اصلاحطلبها به این خاطر که همیشه متصل به بدنه ایدئولوژیک و امنیتی حکومت ایران بودهاند در بزنگاهها یا مشکلاتی که برایشان ایجاد شده با واسطهگری و تماس با امنیتیها و زد و بند، مشکل را رفع و رجوع کردهاند. در نتیجه این روند برایشان به یک فرهنگ رایج و درونی تبدیل شده است.
در رشته توییتی که مهدی محمودیان خبر از تماس با «شهناز اکملی» میدهد، که روز بعد از واکنش مریم است، مینویسد؛ « فکر کردم شاید منظورم رو خوب نگفتم با خانم اکملی تماس گرفتم و تلفنی از ایشون عذرخواهی کردم و گفتم که مطمئنا منظورم دخترتون و یا خدایی نکرده سرکار عالی نیست که شما همیشه جلوتر از ما در میدان هستید. که دختر ایشان در پاسخ به عذرخواهی و اینکه گفتم منظورم آنچه برداشت شده نیست با فریاد گفتند گوه خوردی با اینحال بازهم به احترام خون آقا مصطفی کریم بیگی عذرخواهی کردم و تلفن را قطع کردم».
این توییت محمودیان ریاکاری و دورغ است، چرا؟ به این خاطر که اگر به اشتباه خود پیبرده بود میباید در همان توییتر به صورت جدی و عمومی «معذرتخواهی میکرد» اما او میخواهد از نحوه رفتار اصلاحطلبها پیروی کند، یعنی با زد و بندهای پشت پرده و به دور از چشم کاربران بازی را به نفع خود عوض کند.
آن بازی چیست؟
بعد از واکنش اولیه «مریم کریم بیگی» به دلیل شناختی که کاربران در توییتر از این خانواده داشتند و این موضوع یعنی تجاوز به روان فردی که دادخواه خون برادر خود است و اکنون خوشحالی خود را از زندان نرفتن مادرش، که به دلیل دادخواهی خون فرزندش به یک سال زندان محکوم شده بود، در توییتر با دیگران به اشتراک گذاشته و معرفی شخص متجاوز کاربران توییتر شروع به نوشتن و انتشار توییتهایی در محکوم کردن مهدی محمودیان کردند، البته بودند کاربران اصلاحطلبی که در حمایت از او نوشتند اما اگر حمایت از دو طرف را در دو کفه ترازو بگذاریم میبینیم که علاوه بر حمایت طیفهای مختلف از «مریم کریم بیگی» تعداد توییتهایی که در محکوم کردن محمودیان بود قابل قیاس با توییتهایی که در حمایت از او بود نیست و کفه به نفع «مریم کریمبیگی» سنگینتر است.
چیزی که مهدی محمودیان را آشفته کرده بود و سبب شده بود خطاب به «مریم کریمبیگی» آن پیام متجاوزانه را ارسال کند توییتی بود که کریم بیگی، بعد از به زندان رفتن مادرش، در واکنش به توییت «فاطمه عربسرخی» بعد از به زندان نرفتن پدرش نوشته بود: « بابا تو زندان جا نشد» منتشر کرده و نوشته بود: «برخلاف اصلاحطلبها مادرم در زندان جا شد». نقطه اوج و وقاحت محمودیان اینجاست که گویی نمیداند «شهناز اکملی» چند ماهی در زندان بود و به خاطر شیوع کرونا به مرخصی به مرخصی آمد و آن مرخصی به آزادی انجامید و این اتفاق با رانتی که اطلاحطلبها با نیروهای امنیتی دارند زمین تا آسمان تفاوت دارد.
بعد از تماس محمودیان که هدفش معذرت خواهی نبوده، بلکه عوض کردن بازی به نفع خود بوده است مثلا انتشار یک توییت توسط «شهناز اکملی» یا دخترش با این مضمون که کل ماجرا سوءتفاهمی بوده باز هم رفتار و فعلی که محمودیان مرتکب شده یک اشتباه استراتژیک و بدرفتاری بود. چرا که آدمهایی که در مقابلش ایستاده بودند برخلاف باور و انتظار محمودیان اهل باج نبودند.
تجربه نشان داده است که اصلاحطلبها در اغلب موارد با دعواهای توییتری سبب پرونده سازی برای شهروندپرسشگران و خانوادههای دادخواه بودهاند. یعنی اتهاماتی که اصلاحطلبها در توییتر به برخی افراد غیر وابسته زدهاند بعد از گذشت زمانی سر از میز بازجو یا پرونده قضایی افراد در آورده است. آیا هدف محمودیان یا توییتی که عماد بهاور نوشت و بعد پاک کرد پایهریزی یک اتهام جدید برای «شهناز اکملی» یا «مریم کریمبیگی» است؟